د . کوریدون هاموند Ph . D .
دانشگاه یوتا ، دانشکدۀ پزشکی
موارد کاربرد : این شکلی از تصویر سازی ذهنی سمبولیک از تکنیک تخلیۀ هیجانی است . این روش برای بیمارانی طراحی شده که دارای احساس پرقدرت رنجیدگی و عصبانیت هستند . این متد برای کاربرد در شرایط مطب بسیار مناسب و دلخواه است ، زیرا خالی شدن هیجانات به صورت ساکت و درونی صورت می گیرد و در نتیجه از پیدایش سر و صداهای بسیار زیاد در اماکنی که در مقابل انتشار صدا عایق بندی نشده اند ، جلوگیری می شود . ثابت شده که این متد در موارد برخورد با عصبانیتهای نسبت به والدین ، همسر، همسر سابق ، کارفرما و عاملین ارتکاب به تجاوز جنسی به عنف و در تهیه ی نوارهای صوتی خود هیپنوتیزمی برای خانمهائی که در مراحل پیش از قاعدگی هستند ، بسیار مفید است . در روش اخیر ، این متد امکاناتی را برای بیماران فراهم می سازد که بتوانند خودشان خودشان را کنترل یا مهار کنند و راهی هم برای تخلیه ی احساسهای شدیدی پیدا کنند که در مرحله ی تشکیل جسم زرد در تخمدان خانمها حادث می شوند . باری ، برای برخی از موارد ، از جمله برای موارد بسیار شدید تهاجم جنسی و در اختلالات چند شخصیتی یک روش رفتاری بازتر یا آشکارتر در تخلیۀ هیجانی ممکن است مورد نیاز بوده باشد .
فرد هیپنوتیزم شده تجسم می کند که همراه با درمانگر ، در یک جاده جنگلی حرکت می کنند . با دادن شرح و بسط بیشتر در مورد مناظر اطراف ، عمق خلسۀ هیپنوتیزمی سوژه بیشتر و عمیقتر می شود . در جریان قدم زدن در حاشیه یک رودخانه خشک شده با قطعه سنگ عظیمی روبرو می شوند که در طول هزاران سال سیلهای فصلی آنرا از کوه جدا کرده و با غلطیدن در بستر رودخانه خشک یا مسیل به صورت یک مجسمه ی ناهنجار در آمده است . بر بدنۀ این سنگ عظیم مقدار زیادی گِل و خاک جمع شده و بر برخی از نقاط سطحی آن مقداری خزه وگل سنگ روئیده است . در نزدیکی این صخرۀ عظیم ، یک پتک آهنی بسیار سنگین بر روی خاک افتاده که دسته ی چوبی بلندی دارد . از بیمار بخواهید که هر زمانی که آن پتک آهنی بزرگ با دسته ی بلندش را دید ، کمی سرش را به طرف جلو خم کند . تصور کنید که این قطعه سنگ بزرگ نمایانگر احساسهای ناخوشایند بیمار نسبت به یک فرد و یا یک حادثه است . و یا به عبارت دیگر ، تمام خشمها ، رنجیدگیها ، دلخوریها و عصبانیت او نسبت به فردی یا جریانی در این تودۀ سنگ متمرکز شده است . برخی از بیماران ممکن است این سنگ را شبیه به مجسمه ی فردی بدانند که نسبت به او خشمگین هستند
« من از تو می خواهم که پس از لحظه ی شروع به زدن پتک بر بدنه ی این صخره بکنی و آنقدر ضرباتِ شدیدتر و سنگین تر بکوبی که کاملاً تمام انرژی و توان تو از بین بروند و یا مستهلک شوند . زمانی که کاملاً قدرت و انرژی تو از بین رفت و تو کاملاً خسته و فرسوده شدی ، با بالا آمدن انگشت « بلی » این موضوع را به من اطلاع می دهی . هر چند صدای تو در این دفتر یا مطب شنیده نمی شود ، تو می توانی در درون وجود و بدون صدای قابل شنیدن فریاد بزنی ، گریه بکنی و داد بزنی و هر فحش و عنوان خشم آلود را که لازم و مناسب می دانی نصیب او بکنی . در اینجا که ما در کنار صخره و در میان جنگل قرار گرفته ایم ، صدای تو به خارج و به جائی و کسی نمی رسد . بنابر این ، با آزادی کامل و خیال راحت هر قدر که محکم می توانی پتک را بر بدنۀ سنگ بزن و هر فحش و ناسزائی را که لازم یا مناسب می دانی ، نثار او بکن . در این فضای کوهستانی کسی صدای ترا نمی شنود . در این لحظه تو می توانی با داد و فریاد حرفهائی را بزنی که پیش از این در درون خودت و زیر لبت آنها را می گفتی و همیشه آرزو می کشیدی که موقعیتی پیدا کنی که آنها را بلند بر زبان بیاری . تو می توانی با هر ضربه ای که بر سنگ می کوبی ، این فریادها را بکشی . و با هر ضربه ای که بر سنگ می کوبی ، تکه هائی از آن جدا می شوند و یا این قسمتها کاملاً خرد می شوند .
بیمار را وادارکنید که « همچنان به زدن ضربه های سنگین بر آن سنگ ادامه بدهد ، تا آنکه آنرا کاملاً خرد کند . پس از این کار هر چند تو به شدت خسته می شوی ، ولی تمام آن احساسها هم از بدن تو دور می شوند . » در این جریان ، معمولاً تو وادار می شوی که بیمار را مجبور کنی که برای چهار ، پنج و یا دقایق بیشتر به زدن ضربه به سنگ ادامه دهد . به صورت مرتب بیمار را برای انجام اینکار تشویق کنید و برای مثال ، چنین عباراتی را به کار ببرید : « تندتر ، دوباره ضربه بزن ، سخت تر ! » « به کارت ادامه بده ، تمام ناراحتیهای درونی خودت را به برون بریز ، تو نیازی نداری که آن هــمه عصــبانیت و دلخوری را همچنان در وجــودت نگاهداری . » « همچنان به زدن ضربه ادامه بده ، هر قدر که دلت می خواهد داد بزن و فریاد بکش . آنقدر به اینکار ادامه بده که کاملاً خسته و فرسوده شوی . خجالت نکش ، آنچه را که دوست داری بگو ، ادامه بده تا دیگر قدرت و توانی برای ادامه کار نداشته باشی . در آن لحظه انگشت « بلی » به بالا می آید تا به من اطلاع بدهد . ولی در هر شرایطی ادامه بده ، « تا آن لحظه که ذره ای قدرت و انرژی دربدن تو وجود دارد ، تا زمانیکه کاملاً از نفس بیفتی . » این مطلب بسیار مهم است که در زمان صحبت کردن ، مقداری از عصبانیت و خشونت درونی خودت را در بیان و کلامت و در این شرایط نشان دهی . »
گاهی یک بیمار خجالتی و یا بیماری که از این وحشت دارد که کنترل خود را از دست بـــدهد ، ممکن است در ادامه ی زدن ضربه ها به سنگ ، مانع تراشی کند . کوشش کنید تا علت تردید او را پیدا کنید . در برخی از مواقع هم می توانی بیمار را تشویق کنید که آن صخرۀ عظیم ، یا آن سنگ بزرگ را به سوی لبۀ درۀ عمیقی که در آن کنار است بغلطاند و در نهایت آنرا به اعماق دره پرتاب کند تا تکه تکه شود . روش دیگر این است که از گسستگی استفاده کنید : به این معنی که او ببیند که مردی که کاملاً شبیه به اوست فریاد می زند و ضربه های سنگینی را به آن صخره می کوبد و در نهایت آنرا ذره ذره می کند .
پس از آن ، بگوئید که حالا بیمار می تواند تبر بزرگ را به زمین بیاندازد . بعد با او در سراشیبی یک دره سرسبزی قدم بزنید که گوئی با پوششی از چمن نرم و لکه هائی از گلهای رنگارنگ پوشیده شده است . خورشید در آسمان آبی آن می درخشد و نسیم خنکی هم می وزد . برای بیمار از درختانی صحبت کنید که در آن نزدیکی غرق در شکوفه قرار دارند . به بیمار پیشنهاد کنید که برای رفع خستگی و استراحت بر روی علفها دراز بکشد و به آسمان آبی نگاه کند که در آن حرکت و پیچش لکه ابرهای سفید ، اشکال و طرحهای ، متفاوتی را به وجود می آورند .
در این زمان ، ممکن است به بیمار گفته شود : « پیش از اینکه بعدازظهر کار را ادامه دهیم ، من دوست دارم که برخی از مطالب مثبت را از تو بشنوم که تو دوست داری با من درباره خودت در آن شریک بوده باشی . » [ این کار به این نیاز دارد که بیمار به سوی دیگری توجه پیدا کند و درباره خودش برخی از نکات مثبت را پیدا یا دریافت کند . اگر تردیدی در این زمینه ها وجود دارد ، پایداری کنید . پس از آن ، به ویژه زمانی که بیمار به تصویر سازیهای کی نس تتیکِ ایدئوسنسوری جواب مثبت می دهد ، ممکن است به بیمار گفته شود : « من از تو می خواهم که توجۀ خیلی خاصی را نسبت به انگشتان پاهایت داشته باشی . چیزهای جالبی هستند که می خواهند اتفاق بیفتند . پس از لحظه ای تو از یک احساس گرما همراه با اندکی خارش در پاهایت آگاهی پیدا می کنی . پس از آنکه از این مضمون آگاهی پیدا کردی ، از طریق حرکت انگشت « بلی » این موضوع را به من اطلاع می دهی [ یا ، به عنوان یک راه دیگر ، کمی سرت را به جلو خم می کنی . » ( پس از دریافت سیگنال ) خیلی خوب ، حالا با اندکی کنجکاوی دقت کن که چگونه آن احساسی را که در انگشتانت داشتی ، شروع به انتشار در قسمتهای بالاتر پاهایت می کند . زمانی که این احساس به قوزک پاهایت رسید ، به من علامت بده . » به همین ترتیب کار را به سمت و سوی ساقهای پاهایت تا بالای رانهایت ادامه بده و از طریق تنه ات این احساس به شانه هایت می رسد و از آنجا و در طول دستهایت به پائین می آید و بالاخره به کف دستهایت می رسد .
پس از لحظه ای که این احساس دلچسب گرمی و غلغلک در تمام طول تنۀ تو گسترش پیدا کرد ، بر اساس طرح واتکینس ، درمانگر ممکن است بگوید : « این احساس مطبوع از احساس خوب و دل انگیز تو نسبت به خودت سرچشمه می گیرد . از منابع درونی وجود خودت که به آن ایمان داری که تو مشکلاتت را حل کرده ای . » [ دقت کنید ! فقط مطالبی را بیان کنید که شما می دانید در ارتباط با بیمار ، صحیح و درست هستند . ]
« و حالا ، این احساس حرارت ، خارش ، درخشش و نوازش می تواند قویتر و نیرومند تر شود . زمانی که تو آنرا احساس کردی ، به من دوباره علامت می دهی . و این احساسها به منابعی اضافه می شوند که تو آنها را در اختیار داری . این انرژیها از مرکز و منبع دیگری سرچشمه می گیرند ... مقداری از این انرژیها از وجود من و باورهای من نسبت به تو سرچشمه می گیرند ، زیرا دوست دارم به قدرت و پایداری تو اضافه شوند تا بتوانی مشکلات خودت را حل کنی . [ در این لحظه صادقانه مطالبی را بگوئید که عمیقاً به آنها باور دارید . ] این انرژی اضافی ، نمایانگر سهم و قسمت من از این ارتباط درمانی است که بین ما دو نفر برقرار بوده است ، به عنوان همکار و همراهی که علاقه و اشتیاق داشته که تو به جائی برسی ، که آنرا دوست داری . این نمایانگر و نشانگر روحیه ی مراقبت ، احترام به تو و منابع عظیم ضمیر ناخود آگاه توست . و تو می توانی به خودت اجازه بدهی که آنرا حس کنی ، به عنوان یک انرژی پرقدرت ، که درتمام قسمتهای وجودی تو جریان و سیلان پیدا می کند .
در زمان بیدار کردن بیمار ، به او تلقین می کنید که احساس خارش و غلغلک تا به حال احتمالاً از کالبدش خارج شده ، ولی احساس گرما و درخشش همچنان باقی مانده است .
Adapted from : Watkins , H . H . ( 1980 ) . The silent
Abreaction . International Journal of Clinical &
Experimental Hypnosis , 28 , 101 -- 113 .